دلنوشته هایی برای سمایی

ساخت وبلاگ
سلام پرستار زیبای مندلم برای تک لحظاتی که باتو داشتم تنگ شدهنمیدونم چطور باید غم این دلتنگی رو در کلماتم بیارم که سمای من از حال افشینش باخبر شهاز طرفی هم ناراحتش نکنم که حداقل مناسبت پست گذاشتنم رو نشون بده بهشسمای عزیزم الان که دارم این متن رو برات مینویسم اومدم داخل یک بیمارستاننع اینکه مریض شده باشم نع،فقط دلم میخواست حال و هوای پرستارهارو ببینم تا بدونم سمای من الان در چه حالی میتونه باشهالان سرمو بلند کردم که فک کنم به باقی متنم که چشمم به پرستارها افتاد، چرا همه رو شبیه سمای خودم میبینم خدایاولی سمام نیستنچیزی واست نخریدم و مثل همیشه دست خالی اممیدونم شاید بی ارزش باشه اینطوری به یادت بودن و پست گذاشتن خالی ولی بخدا اگه بودی باهام، بهترین جشن هارو میگرفتمحتی تب هم کنم تو پرستار من نمیشی سمایی ولی من هنوز منتظرتممنتظر پیامی،صدایی یا هرچیز دیگه ای از سمای خودممامیدوارم خواسته زیادی از این دنیا نباشهروز پرستار رو بهت تبریک میگم و امیدوارم یه روزی پرستاری از من رو هم بکنیروزت مبارک دنیای مندوستت دارم تا به ابد... دلنوشته هایی برای سمایی...
ما را در سایت دلنوشته هایی برای سمایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : only4samayia بازدید : 79 تاريخ : چهارشنبه 26 بهمن 1401 ساعت: 18:12

وقتی زندگیت میشه مرور خاطرات،آدم هم از مرور کردنش غم میاد سراغش و هم اینکه باعث شادیش میشهغمش به خاطر اینکه الان نداریش و شادیش بخاطر اینکه میگی چه روزهای خوبی بودتو وبلاگی که دوتایی مینوشتیم توش، بعضی از پست هامون رو میومدیم تو ادامه مطلب مینوشتیم برای همرمزی هم میزاشتیم که کسی غیر خودمون نتونه بخونهحالا مناسبت امروز رو بجای اینکه تو یه پست دیگه بگذارم ،اومدم به مدلی که باهم پست میگذاشتیم مینویسمتو ادامه پست بی خبری از سمامالبته رمز نمیزارم چون غیر خودت کسی متوجه این قسمت نمیشهامروز سالگرد اولین روزیه که شمارتو بهم دادی، یعنی اولین بار پیام دادی و شمارت افتاد رو گوشیمساعتش دقیقا الان نبود(یعنی سه و ربع نیمه شب بود)اینکه چه حرفایی زدیم و چطور شد پیام دادیم رو فک کنم تو سال های گذشته نوشتم ولی با این حالیادآوریش حداقل لبخندی به لبام میاره"اسمت را بر کف دستانم مینویسم تا هنگام قنوت دلیل ربنا گفتنم باشی"محتوای اولین پیامتهنوزم ذوق میکنم میخونمش،آخه نمیدونی که سما،چه حس خوبیه یکی اینطوری بگه بهتشاید همین پیامت باعث شد اینگونه عاشقت بشمدلم برات تنگ شده سمایی،میدونم نمیشه ولی کاش می شد...چرا خدا باهام اینکارو کرد و تورو ازم گرفت داد به یکیکاش بودی سمایی، کاش بودیسالگرد اولین پیام دادنت به من مبارکدوستت دارم همیشه و تا به ابد... دلنوشته هایی برای سمایی...
ما را در سایت دلنوشته هایی برای سمایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : only4samayia بازدید : 79 تاريخ : چهارشنبه 26 بهمن 1401 ساعت: 18:12

سلام سمای مناول از همه بگم که ولنتاینت مبارک جان دلم و کلی عشق رو از طرفم حس کنچون تمام عشق وجودم رو از این فاصله سمت تو میفرستممیدونم مثل همیشه دست خالی تبریک گفتن و به یادت بودن، خیلی تو این دوره زمونه ارزش نداره ولی خب من تنها راهم اینهنع میشه دیدت و نع میشه نزدیکت شد و یا هیچ راه ارتباطی دیگه ای ندارم ک بتونم کادویی برای تو ودرخور سمای خودم ، بهت بدمآشنای بامعرفتی هم نداریم که باهات جور باشه و بدم بهش برات بیارهفارغ از همه اینا اومدم تشکر کنم ازتنمیدونم پست قبلی منو خوندی یا نع ولی خواسته یا ناخواسته یه تغییری تو پیجت اتفاق افتاد ومن خوشحال شدم که سمام به پیجش سر میزنهقبل از اومدن تو وبلاگ برای نوشتن و پست کردن متن ولنتاین یه سر زدم به پیجت تو اینستاگراموقتی دیدم تعداد پست هات یکی اضافه شده، باز مثل همیشه خوشی و غم جفتش باهم اومد سراغمخوشحال از اینکه سمام به حرفم گوش داده و کادو ولنتاین داده بهمو غمش هم بخاطر اینکه باز دلم میخواست بدونم محتوای پیامت چیهدوباره خواستم به طریق گذشته پستتو ببینم ولی جلوی خودمو گرفتم که کاری نکنم سمام ناراحت بشه ازمحالا هرچی که هست بزار فقط به حساب این بزارم که سمام بخاطر من پست گذاشته که افشین بدونه سماش اوضاش بروفق مرادهسمایی؟ چندمین ولنتاینمون میشد اگه مونده بودی پیشم؟از سال 90 حسابش کنم دیگه درسته؟سمایی واقعا اگه من و تو باهم میموندیم،آسمون به زمین میومد؟وقتی میخونی اینو نگی پسره خل شده ها ولی میگم یه چیزی: اونم اینکه دلم میخواست یه کادوی کوچیک ازت داشته باشمفک کنم عقده ای شدم تو این 12 سالهعییییییییییبیخیال جان دلمدوستتتتتتتتتت دارررررررررررررررررررررررم(گریه ام گرفت)کاش میشد خودت با دستات پاک کنی اشکاموولنتاینت بی من مبارک سماییببخش که ا دلنوشته هایی برای سمایی...
ما را در سایت دلنوشته هایی برای سمایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : only4samayia بازدید : 86 تاريخ : چهارشنبه 26 بهمن 1401 ساعت: 18:12